ماتیز
نیمه شب است. در اتوبان حرکت می کنید. به یک تقاطع نزدیک میشوید. چراغ راهنمایی را نگاه میکنید. 40 ثانیه تا قرمز شدن آن فرصت دارید. به راهتان ادامه میدهید. وقتی کانتر به عدد 20 میرسد، ناگهان چراغ زرد و سپس قرمز میشود. بلافاصله ترمز میکنید. ناگهان یک کامیون با بغل اتومبیلتان برخورد میکند. وقتی چشمتان را باز میکنید، متوجه میشوید که ماتیزتان واژگون شده و در آن محبوس شده اید. راننده اتومبیلهای دیگر که به خاطر توقف ناگهانی شما با هم تصادف کرده اند، با آتش نشانی تماس میگیرند. اما آن منطقه کور است و آنتن ندارد.جز ماشین شما و کامیون، دو اتومبیل دیگر هم در صحنه تصادف هستند اما به شدت آسیب دیده اند و روشن نمی شوند. منتظر میشوید تا از یک اتومبیل عبوری کمک بخواهید. چند دقیقه بعد یک زانتیا به تقاطع نزدیک میشود. راننده زانتیا که یک خانم است، از ترس این که تصادف ساختگی است و آن افراد قصد سرقت اتومبیلش را دارند، توقف نمیکند و میرود.
- من را بیارید بیرون.
- خودت میبینی که نمیشه!
- باید تیم امداد آتش نشانی بیاد سقف رو برداره. راه دیگه ای نیست.
- خب یک کاری بکنید! چرا ایستاده اید؟
- آنتن نداریم، هیچ ماشینی هم رد نمی شه تا کمک بخواهیم.
- من را بکشی، این وقت شب تنها توی اتوبان راه نمی روم.
- خب با یکی برو.
- من ماشینم را ول نمیکنم، دنبال این آقا راه بیفتم. دو میلیون تومان سیستم رویش نصبه!
- آخه کی می خواد از ماشین تصادفی، ضبط و باند باز کنه؟
- در هر حال من از اینجا تکون نمی خورم.
- هیچکی ماشینش روشن نمیشه؟
- نه! باید صبر کنیم ببینیم چی میشه.
- صبر کنیم؟ من دارم له میشم این جا!
- وضعیت ما بهتر از تو نیست. من نمیدونم چه طور به زنم ثابت کنم که توی ماشین آژانس بودم و تصادف کردیم.
- زن تو هم بهت مشکوکه؟
- کدوم زنی به شوهرش مشکوک نیست؟
- خوب شد یادم انداختید. این جا کسی مبایلش دوربین داره؟
- مال من 5 مگا پیکسله! میخواهی چیکار؟
- زود باش از من فیلم بگیر، جوری که نشون بده توی ماتیز گیر کرده ام.
- تو هم زنت بهت مشکوکه؟
- نه! مادرم گیر داده می گه شب ها با دوستات میری در اتوبان ها مسابقه می دهی. اگر ثابت نکنم که امشب با دوستام نبودم، بیچاره میشم.
- یه ماشین داره می آد. بهش علامت بدید!
- نه!نکنید این کارو!
- چرا؟
- رانندش پدر زنم است. فکر می کنه من الان خارج هستم.
- خب چرا بهش دروغ گفنی؟
- چون اگه بفهمه ایران هستم، من را به زور با خودش می بره عروسی پسر دوستش.
- خب چرا نمی خوای بری؟
- چند ماه پیش یه ماشین به پسر دوستش فروختم، دزدی از آب درآمد، در به در دنبالم می گرده تا پیدام کنه.
- مگه تو رو نمیشناسه؟
- نه!بعد از اینکه ماشین را فروختم، فهمیدم خریدار پسر دوست پدر زنم بوده.
- خب برو بگو نمی دونستی ماشین دزدیه.
- نمیشه دیگه! اگه پدر زنم بفهمه توی کار ماشین هستم، شر میشه.
- مگه دزدی میکنی؟
- نه پدر زنم دزده. اگه بدونه میتونم ماشین آب کنم، گیر می ده. که باهاش کار کنم. من هم الان مشتری های خودم رو دارم. ماشین که می دزدم، سه سوت مشتری براش پیدا میکنم.
- حالا الان ماشین های ما را ندزدی یه وقت!
- نه داداش! ما توی کار مرسدس و ب ام و هستیم. زانتیا و ماکسیما دیگه روی بورس نیست. مشتری نداره.
تاریخ : جمعه 92/4/21 | 1:27 عصر | نویسنده : سرباز رهبری | نظرات ()